جدول جو
جدول جو

معنی خشت پخته - جستجوی لغت در جدول جو

خشت پخته
(خِ تِ پُ تَ / تِ)
آجر، آجرّه، آگور. (یادداشت بخط مؤلف). قرمید. (دهار). طوب. (منتهی الارب). مقابل خشت خام. چون خشت خام را در کوره گذارند و حرارت دهند پخته شود این خشت پخته را آجر می نامند: با سنگ و خشت پخته ریخته کردند. (تاریخ بیهقی). بفرمان او این پل را از خشت پخته ساختند. (تاریخ بخارای نرشخی).
عقرب ندانم اما دارد مثال ارقم
از رنگ خشت پخته سنگ رخام و مرمر.
خاقانی.
طاباق، طابق، خشت پختۀ کلان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پُ تَ / تِ)
قسمی جامه است که تار و پود آن ابریشم خام است. قسمی پارچۀ ابریشمین که بمازندران کنند، نوعی کتان که بمازندران بافند که پرز دارد
لغت نامه دهخدا
(مُ / مِ کِ پُ تَ / تِ)
آن بود که نضج او بمرتبۀ کمال رسیده باشد و اثری از دمویت در اونمانده چنانکه در عود خام. (بهار عجم) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خِ پُ تَ / تِ)
آجر. (فرهنگ شعوری ج 1 ص 390) (ناظم الاطباء). ظاهراً باید خشت پخته باشد که تاء آن افتاده
لغت نامه دهخدا